آیا در شغل خود موفق هستید؟
هر تصمیمی در حوزه انتخاب شغل، جابهجایی شغلی و در یک کلام، برنامهریزی و مدیریت مسیر شغلی تابع این موضوع است که موفقیت شغلی را چگونه تعریف کنید. درست است که تعریف واحدی از موفقیت شغلی وجود ندارد، اما نباید این واقعیت را به یک بهانه تبدیل کرده و از تعریف موفقیت شغلی فرار کنید. هر کس میخواهد به بهبود مسیر شغلیاش فکر کند، ابتدا باید با خود خلوت کند و از خود بپرسد: من چه زمانی خودم را موفق خواهم دانست؟
معیارهای عینی یا ذهنی؟
یکی از نخستین سوالهایی که در بحث موفقیت شغلی باید به آن پاسخ بدهید این است که موفقیت را بر اساس معیارهای عینی (Objective) میسنجید یا معیارهای ذهنی (Subjective). معیارهای عینی یا شاخصهای بیرونی موارد ملموس و مشهودی هستند که به چشم همه میآیند و به سادگی قابل سنجش هستند. مثلاً اینکه:
- حقوق و مزایا و درآمد شما چقدر است؟
- شأن اجتماعی شغل شما چقدر است؟
- در کدام ردهی سازمانی مشغول به کار هستید؟ (مدیر ارشد؟ مدیر میانی؟ کارشناس؟ یا در میان کسانی که اصطلاحاً دونپایه نامیده میشوند؟)
- تا کنون چند پله از نردبان شغلی را پشت سر گذاشتهاید؟ چند پلهی دیگر پیش روی شما قرار دارد؟
- برند مجموعهای که برایش کار میکنید چقدر قوی است؟ آیا هر جا از محل کار خود اسم میبرید، مردم آن را به عنوان یک برند خوشنام میشناسند؟
معیارهای عینی در انتخاب شغل و سنجش موفقیت شغلی همیشه مهم بودهاند. کمتر کسی است که بگوید حقوق و مزایا اصلاً برایم مهم نیست و یا کار کردن برای یک برند قوی و قدرتمند، خوشحالم نمیکند. اما در دهههای اخیر، به تدریج معیارهای ذهنی یا شاخصهای درونی هم اهمیت پیدا کردهاند. همه ما با کسانی مواجه شدهایم که بر اساس معیارهای عینی افرادی موفق محسوب میشوند، اما خودشان را موفق نمیدانند و حس خوبی نسبت به شغل خود ندارند. مدیرانی که ظاهراً در ردههای ارشد شغلی فعالیت میکنند، اما تمام هفته را فقط به شوق اینکه چند ساعت آخر هفته را بیرون از دفتر کار خود زندگی کنند میگذرانند.
همچنین با نسل جوانی روبرو هستیم که بخشی از آنها، رویای مدیریت یک شرکت بزرگ را در سر نمیپرورانند و بیشتر به دنبال عشقشان هستند: کار کوچکی که شور و شوق را در وجودشان زنده کند و بتوانند با آن زندگی کنند. به نظر میرسد که برای گروهی از انسانها، معیارهای ذهنی موفقیت از معیارهای عینی پیشی گرفتهاند:
- من چقدر از کارم لذت میبرم؟
- چقدر کارم با تصویری که از خودم در ذهن دارم، همخوان است؟
- آیا کاری که انجام میدهم با اصول و ارزشهایم همسو است؟
- مستقل از قضاوت دیگران، خودم چقدر از کارم راضی هستم و از مسیر شغلیام احساس رضایت میکنم؟
برای کسانی که معیارهای ذهنی را در اولویت قرار میدهند، مسیر شغلی الزاماً یک نردبان رو به بالا نیست، بلکه میتواند یک جاده رو به جلو هم باشد. چنین افرادی ممکن است بر اساس شاخصهای بیرونی، وضعیت چشمگیری نداشته باشند، اما رضایت بیشتری را از شغل خود تجربه کنند و از مسیری که در آن قرار دارند، بیشتر لذت ببرند. ممکن است از خودتان بپرسید: آیا نمیتوان موفقیت را همزمان بر اساس هر دو معیار درونی و بیرونی سنجید؟
قطعاً میتوان ترکیبی از این دو را داشت. میتوان در عین دستیابی به شاخصهای بیرونی موفقیت، به افزایش رضایت درونی هم فکر کرده و برای آن تلاش کرد. اما این را هم باید به خاطر داشته باشیم که گاهی اوقات، در مسیر شغلی خود به نقطهای میرسیم که باید یکی از دو معیار را نسبت به دیگری در اولویت قرار دهیم. مثلاً مدیر یک شرکت صنعتی را در نظر بگیرید که به تدریس هم علاقهمند است و در پایان هفته، به عنوان مدرس در دورههای آموزشی حاضر میشود. او موفقیت بیرونی را در محیط کار به دست میآورد و موفقیت درونی را در پایان هفته تجربه میکند. اما ممکن است شرکت از او بخواهد که به خاطر پارهای ملاحظات، از حضور در چنین دورههایی چشمپوشی کند.
در اینجا مدیر باید بداند که کدام معیار برای او جدیتر است. آیا در برابر چنین درخواستی، مقاومت کرده و حتی حاضر به استعفا از شرکت میشود؟ یا اینکه به سادگی از تجربه شیرین پایان هفته خود چشم میپوشد؟ در فضای شغلی امروز – که دیگر به حرکت روی یک نردبان محدود نیستیم و میتوانیم با یک پرش از روی یک نردبان بر روی نردبانی دیگر قرار بگیریم – نمونههای چنین چالشهایی فراوان است.
اولویت شما کدام است؟
اگر در ابتدای مسیر شغلی هستید، چارهای ندارید جز اینکه به حدس و گمان متوسل شوید. مثلاً میتوانید به چند شغل که آنها را جذاب میدانید فکر کنید و ببینید آنها را به چه علت دوست دارید. آیا معیارهای موفقیت بیرونی این شغلها شما را جذب میکنند؟ یا بر اساس معیارهای درونی آنها را میپسندید؟ اما اگر در میانه مسیر شغلی هستید، بهترین روش این است که به ۲ راهی های شغلی که تا این لحظه پشت سر گذاشتهاید فکر کنید:
- وقتی که بین دو موقعیت شغلی، یکی را کنار گذاشته و دیگری را انتخاب کردهاید
- وقتی که بین استعفا دادن و ندادن، یک گزینه را انتخاب کردهاید
- وقتی که فرصت جابهجایی به یک دپارتمان دیگر را داشتهاید (آیا از آن فرصت استفاده کردهاید؟ یا از آن صرفنظر کردهاید؟)
لنگرگاه های شغلی ادگار شاین
ادگار شاین یکی از کسانی است که به جای تقسیم موفقیت به عوامل بیرونی و درونی، موفقیت را بر اساس همسو بودن با تصویری که از خودمان داریم سنجید. او معتقد است که هر یک از ما فکر میکنیم برای بعضی از کارها مناسبتریم و برای آنها طراحی شدهایم. بر پایهی این فرض، زمانی اوج موفقیت و رضایت را تجربه خواهیم کرد که موقعیت شغلیمان همسو با آن تصویر باشد.
او ۸ تصویر کلی معرفی میکند و از ما میخواهد که ببینیم تصویر ذهنی ما از خودمان، به کدامیک از آن تصویرها نزدیکتر است (آزمون لنگرگاههای مسیر شغلی و توضیح هر لنگرگاه را قبلاً در مقالات مستقل ارائه کردهایم):
- آیا من خودم را برای کارهای فنی-تکنیکی مناسب میبینم؟
- آیا خودم را مدیر میدانم و فقط وقتی احساس موفقیت میکنم که در جایگاه یک مدیر قرار بگیرم؟
- آیا شغلی من را راضی میکند که حداکثر استقلال را برایم فراهم کند؟
- آیا زمانی خود را از نظر شغلی موفق میدانم که امنیت و ثبات را تجربه کنم؟
- آیا موفقیت را در خلاقیت و کارآفرینی جستجو میکنم؟
- آیا فکر میکنم در زندگی مأموریتی دارم و باید زندگیام صرف خدمت به دیگر انسانها (یا جامعهام) شود؟
- آیا زمانی احساس موفقیت میکنم که هر روز با یک چالش تازه در محیط کار روبرو شوم و قدرت حل مسئلهام را به رخ خود و دیگران بکشم؟
- آیا موفقیت را در تعادل میان کار و زندگی جستجو میکنم؟
اگر تصویر ذهنی خودمان را از یک شغل ایدهآل بر اساس لنگرگاههای شغلی ادگار شاین مشخص کنیم، تکلیفمان با موفقیت شغلی هم مشخص خواهد شد و میتوانیم در مواجهه با انتخابهای شغلی، بهتر تصمیم بگیریم.
من چه اصول و ارزشهایی دارم؟
تقریباً هر جایی با تصمیمگیری مواجه هستیم، با سلسله مراتب ارزشها هم روبرو میشویم. در طراحی و مدیریت مسیر شغلی، تصمیمها و انتخابهای متعددی پیش روی ما قرار میگیرند. پس طبیعی است که مکرراً با این پرسش روبرو شویم که: ارزشهای کلیدی در زندگی من چه هستند؟ این ارزشها را چگونه اولویتبندی میکنم؟
یک روز کاری ایدهآل
چند دهه است که در کارگاههای مرتبط با هدفگذاری، تصمیمگیری و طراحی مسیر شغلی، یک تمرین ساده را به شرکتکنندگان پیشنهاد میکنند. به این شکل که از آنها میخواهند قلم و کاغذ بردارند و خاطرات یک روز ایدهآل کاری را در ۵ یا ۱۰ سال بعد بنویسند.
برای انجام این تمرین، باید محدودیتها را کنار بگذارید و به یک سفر ذهنی بروید. با خودتان فکر کنید که اگر هیچ محدودیتی نبود، دوست داشتم ۵ یا ۱۰ سال بعد، صبحم چگونه آغاز شود؟ در چه محیطی کار کنم؟ چه نوع کاری انجام دهم؟ با چه کسانی در تعامل باشم؟ در محیط کار درگیر چه مسائلی باشم؟ ساعات کارم چقدر طول بکشد؟ بعد از پایان روز کجا بروم؟ چهکار کنم؟ به خاطر داشته باشید که این یک تمرینِ روانشناسی موفقیت نیست. قرار نیست چنین روزی را تصور کنید و بعد در دنیای واقعی هم به آن برسید. با این تمرین، شما «معیارهای موفقیت» خود را بهتر تشخیص میدهید و به شکل شفافتری با آنها روبرو میشوید. پس از اینکه معیارهای موفقیت برای شما مشخص شد، احتمالاً در دوراهیهای شغلی و مدیریت مسیر شغلی، تصمیمهای بهتری میگیرید.